دلهره های یک سایکوتیک

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام»

دلهره های یک سایکوتیک

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام»

به هوا رفته خاک از پشتم


به هوا رفته خاک از پشتم
به هوا رفته عُقده ی مشتم
به هوا رفته ام در انگشتم
از کلاغی که پَر پَر آمده است


با شپش های سبز خوابیدن
بعد یک خواب ِ واقعی دیدن
بعد در رخت خواب شاشیدن
واقعا گندمان درآمده است


در و دیوارِ امن ِ یک زندان
خبر خوب ِ مرد ِ زندان بان
زنی از رخت خواب ِ دادستان
به ملاقات ِ شوهر آمده است


زندگی یعنی از تو پاشیدن
گچ دیوار را تراشیدن
نق نقیدن.. نقا.. نقاشیدن
ش ِش ِ کَن.. کَن.. جِگر.. گر آمده است


آمد و رفتِ یک گلن گدنم
اعترافی پس از کتک زدنم
جای یک زخم ِ کهنه در بدنم
زندگی از پَسم بر آمده است


مسئله ساده بود! ما سختیم
دست و پاهای بسته بر تختیم
واقعا ما چقدر بدبختیم
هرچه بد رفت، بدتر آمده است


پُر شدن توی حفره ی تاریخ
کندن ِ کلّ ِ ریشه ها از بیخ
خَم شدن روی صاف کردن ِ میخ
خرجمان از "پدر" درآمده است


فکر کردن به فکرهای Beckett
فکر کردن به تابه ی کتلت
فکر کردن به حجم اینترنت
کاسه ی صبرمان سرآمده است...


"یاسر یسنا"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد