ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آن مـرد درد دارد، مـوهـای زرد دارد
زن غصه میخـورد از، حالی که مرد دارد
آن مـرد میرود با، یک ساک توی مشتش
هی ضربه میخورد از، چاقوی توی پُشتش
هی دود میشود با، سیگار لای دندان
چایی نخورده برگشـت، آن مـرد توی زندان
زن گـریه میکند در، زن گریه میکند با...
زن گـریه میکند که، زن گریه میکند تا...
زن... گریه میکند از، احساس جنده بودن
آن مرد مُـرده انگار، از ترس زنـده بـودن
زن آب و نـان ندارد، از بـس دهـان نــدارد
زن مُرده است انگار، از بس که جان ندارد
آن مرد زن ندارد، در تختهای بی خـواب
آرام میشود بــا، یک مشت قرص اعصاب
در بستـه شد و مَـردی، برگشت توی زنـدان
زن توی راهِ خـانـه، زن تـوی راه بـندان
"یاسر یسنا"