ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
تاریک و تنگ و نفسگیر و ترسناک
تابـوتـمان شده ایـن خـانهی خـراب
کابــوسِ دیدنِ هـر روز زندگــی
تـشیـیع هر شبـمان توی رخت خواب
[من] مفردم و [تـو] مفردتـر از منی
[مـا] جمعِ این همه مفرد که غایباند
[او] با [شما]ست! ولی توی خوابتان
[آنها] بـرای همه خـواب دیده انـد!
ساکت شدیم که وقتِ سکوت بود
از دشمنـی که نـداریـم، بـرتـریـم
که تشنـهایـم به خـون ِ نـریـخـتـه
در جنــگِ با خـودمان نـابـرابـریـم
بـغضـیـمو توی گلو عـُـقده میشویم
زهـریـمـو از دهـنِ ِ مــار مـیچکیـم
در هر شعار ِ جدیدی که توی شهــر
خونـیـمـو از تـن ِ دیـوار مـیچکیــم
تن دادهایـم و وطن را نـدادهایـم
مانـدیـمو گـردنـمان رفت زیر تیـغ
ما دردِ مشتـرکی داشتیـم اگر...
دعوایـمان سر چی بـود نارفیـق؟
دشمـن شدم! که کسی دوستم نداشت
با افـتـخار به یـک عُــمـــر تووسری
در جمع بودنم از درد بیکسیست
اربـاب بـودنـم از تـرس نـوکـری
تن میدهی به همین بختِ سوخته
مـیبـازمـت به تـنِ زخـمـی خودم
با افـتـخـار به یـک جـنـگِ بـاختـه
ای کاش در بـغـلـت دفن میشدم
ما درس ِ عبـرت آیـندگان شدیـم
در عمق حفـرهی تـاریـخ ِ باشکــوه
تن دادهایـم به یـک درد سنـتی
دل بستـهایم به کشتی، بدون نوح!
بـالا گـرفـتــنِ دعـوای خانـگـی
جـنـگِ بـرادر مـن بـا بـرادرم
اینبار دل بدهی خاک بر سرت
اینبار تن بدهـم خاک بر سرم
همسنگـریم و به هم سنگ میزنیم
همخانهایم و به هم پـُـشت میکنیم
این جا سوات! به دردی نمیخورد!
زخمیم و رو به درون رُشت! میکنیم
از ترس اینکه نمیریم، میکـُشیم
از ترس اینکه نمانـیـم، مـیرویـم
ما تا ابد به هیـــــــــــچ جا نمـیرسیم
ما هیـچ وقت، هیــچ چی نمیشویم...
"یاسر یسنا"