دلهره های یک سایکوتیک

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام»

دلهره های یک سایکوتیک

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام»

دل دیوانه ی تنها، دلِ تنگ


سَرِ خود را مزن اینگونه به سنگ 

دل  دیوانه ی  تنها،  دلِ تنگ

منشین در پس این بهتِ گران 

مَدَران جامه ی جان را،  مَدَران 

مکن ای خسته درین بغض درنگ 

دل  دیوانه ی  تنها،  دلِ تنگ

پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی ست 

قیل و  قالِ  زَغَن  و بانگ  شباهنگ یکی ست

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین 

سینه را ساختی  از عشقش سرشارترین 

آنکه می گفت منم بهر تو  غمخوارترین 

چه دل آزارترین شد، چه دل آزارترین

نه همین، سردی و بیگانگی از حد گذراند 

نه همین،  در غمت اینگونه نشاند 

با تو چون دشمن دارد سر جنگ 

دل دیوانه ی تنها، دلِ تنگ

ناله از درد مکن 

آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن 

با غمش باز بمان 

سرخ رو باش ازین عشق و سرافراز بمان 

راه عشق است که همواره شود از خون رنگ 

دل دیوانه ی تنها،  دلِ تنگ



"فریدون مشیری"



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد