دلهره های یک سایکوتیک

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام»

دلهره های یک سایکوتیک

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام»

نه من دیگر به روی ناکسان هرگز نمیخندم


نه من دیگر به روی ناکسان هرگز نمیخندم

دگر پیمان عشق جاودانی

با شما معروفه های پست هر جایی نمیبندم

شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت

ز قلب آسمان جهل و نادانی

به دریا و به صحرای امید عشق بی پایان این ملت

تگرگ ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید

شما٬کاندر چمن زار بدون آب این دوران طوفانی

بفرمان خدایان طلا، تخم فساد و یاس می کارید

شما رقاصه های بی سرو بی پا

که با ساز هوس پرداز و افسون ساز بیگانه

چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت

به بام کلبه فقرو به روی لاشه ی صد پاره زحمت

سحر تا شام می رقصید

قسم بر آتش عصیان ایمانی

که سوزانده ست تخم یاس را در عمق قلب آرزومندم

که من هرگز به روی چون شما معروفه های پست هر جایی نمیخندم

پای می کوبید و می رقصید لیکن من

به چشم خویش می بینم که می لرزید

می بینم که می لرزید و می ترسید

از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم

که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی

خبرها دارد از فردای شور انگیز انسانی

و من هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی

کنون خاموش دربندم

ولی هرگز به روی چون شما

غارتگران فکر انسانی نمی خندم


"کارو"



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد