دلهره های یک سایکوتیک

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام»

دلهره های یک سایکوتیک

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام»

در این سراب فنا چشمه ی حیات منم


نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم

در این سراب فنا چشمه ی حیات منم

وگر به خشم روی صدهزار سال زمن

به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی

که نقش بند سراپرده ی رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی

مرو به خشک که دریای باصفات منم

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو

بیا که قوت پرواز پر و پات منم

نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند

که آتش و تپش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت های زشت بر تو نهند

که گم کنی که سر چشمه ی صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت

نظام گیرد خلاق بی جهات منم

اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست

وگر خدا صفتی دان که کدخدات منم


"مولانا"


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد