دلهره های یک سایکوتیک

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام»

دلهره های یک سایکوتیک

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام»

قدم بردار


هفت سالی می شد که راه نرفته بودم

پزشک پرسید این چوب ها چیست

گفتم فلجم

گفت آنچه تو را فلج کرده همین چوب هاست

سینه خیز، چهار دست و پا،  قدم بردار و بیفت

چوب های زیبایم را گرفت

پشتم شکست و در آتش سوزاند

حالا من راه می روم ... 

اما هنوز هم وقتی به چوبی نگاه می کنم

تا ساعت ها  بی رمقم


"برتولت برشت"