-
ای سکوت ای مادر فریاد ها
جمعه 27 آذر 1394 04:08
من سکوت خویش را گم کرده ام لاجرم در این هیاهو گم شدم من که خود افسانه می پرداختم عاقبت افسانه مردم شدم ای سکوت ای مادر فریاد ها ساز جانم از تو پر آوازه بود تا در آغوش تو راهی داشتم چون شراب کهنه شعرم تازه بود در پناهت برگ و بار من شکفت تو مرا بردی به شهر یاد ها من ندیدم خوشتر از جادوی تو ای سکوت ای مادر فریاد ها گم...
-
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
جمعه 27 آذر 1394 03:51
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر همه غوطه ها بخوردی همه کارها بکردی منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش بنماند هیچش...
-
نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است
سهشنبه 24 آذر 1394 20:36
نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است به خیسی چمدانی که عازم سفر است من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم که سرنوشت درختان باغمان تبر است به کودکانه ترین خواب های توی تنت به عشقبازی من با ادامه ی بدنت به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون به بچّه ای که توام! در میان جاری خون به آخرین فریادی که توی حنجره است صدای پای تگرگی که...
-
قدسیان را عشق هست و درد نیست
دوشنبه 23 آذر 1394 03:45
هدهد رهبر چنین گفت آن زمان کانک عاشق شد نه اندیشد ز جان چون بترک جان بگوید عاشقی خواه زاهد باش خواهی فاسقی چون دل تو دشمن جان آمدست جان برافشان ره به پایان آمدست سد ره جانست، جان ایثار کن پس برافکن دیده و دیدار کن گر ترا گویند از ایمان برآی ور خطاب آید ترا کز جان برآی تو که باشی ، این و آن را برفشان ترک ایمان گیر و...
-
روی دیوار
دوشنبه 23 آذر 1394 02:52
اوراق شعر ما را بگذار تا بسوزند لب های باز ما را بگذار تا بدوزند بگذار دستها را بر دستها ببندند بگذار تا بگوییم بگذار تا بخندند بگذار هر چه خواهند نجوا کنان بگویند بگذار رنگ خون را با اشکها بشویند بگذار تا خدایان دیوار شب بسازند بگذار اسب ظلمت بر لاشه ها بتازند بگذار تا ببارند خونها ز سینه ی ما شاید شکفته گردد گلهای...
-
Nathalie Cardone - Commandante Che Guevara
شنبه 21 آذر 1394 04:09
شعر و آهنگ Commandante Che Guevara از Nathalie Cardone Aprendimos a quererte Desde la historica altura به دوست داشتنت خو گرفتهایم پس از آن فراز تاریخی Donde el sol de tu bravura Le puso un cerco a la muerte آنجا که خورشید شهامتت مرگ را به زانو درآورد Aquí se queda la clara La entrañable transparencia اینجا از وجود...
-
شعله ای برکش و برخیز ز خاکستر خویش
شنبه 21 آذر 1394 03:29
صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور از جهان هیچ ندیدم و عبث عمر گذشت ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور تو عجب تنگه ی عابرکُشی ای معبر عشق که به جز کشته ی عاشق نکند از تو عبور در فرو بند برین معرکه کان طبل تهی گوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور تیز برخیز ازین مجلس و بگریز چو باد تا...
-
قدم بردار
پنجشنبه 19 آذر 1394 16:58
هفت سالی می شد که راه نرفته بودم پزشک پرسید این چوب ها چیست گفتم فلجم گفت آنچه تو را فلج کرده همین چوب هاست سینه خیز، چهار دست و پا، قدم بردار و بیفت چوب های زیبایم را گرفت پشتم شکست و در آتش سوزاند حالا من راه می روم ... اما هنوز هم وقتی به چوبی نگاه می کنم تا ساعت ها بی رمقم "برتولت برشت"
-
هر وقت که روحم یخ میکند
یکشنبه 8 آذر 1394 13:21
زمین عاشق شد و آتشفشان کرد و هزار هزار سنگ آتشین به هوا رفت خدا یکی از آن هزار هزار سنگ آتشین را به من داد تا در سینهام بگذارم و قلبم باشد حالا هر وقت که روحم یخ میکند، سنگ آتشینم سرد میشود و تنها سنگش باقی میماند و هر وقت که عاشقم، سنگ آتشینم گُر میگیرد و تنها آتشاش میماند مرا ببخش که روزی سنگم و روزی آتش مرا...
-
ای به زمین بر چو فلک نازنین
دوشنبه 2 آذر 1394 01:29
ای به زمین بر چو فلک نازنین نازکشت هم فلک و هم زمین کار تو زانجا که خبر داشتی برتر از آن شد که تو پنداشتی اول از آن دایه که پرورده ای شیر نخوردی که شکر خورده ای نیکوئیت باید کافزون بود نیکوئی افزون تر ازین چون بود کز سر آن خامه که خاریده اند نغز نگاریت نگاریده اند رشته جان بر جگرت بسته اند گوهر تن بر کمرت بسته اند به...
-
دل دیوانه ی تنها، دلِ تنگ
یکشنبه 1 آذر 1394 01:21
سَرِ خود را مزن اینگونه به سنگ دل دیوانه ی تنها، دلِ تنگ منشین در پس این بهتِ گران مَدَران جامه ی جان را، مَدَران مکن ای خسته درین بغض درنگ دل دیوانه ی تنها، دلِ تنگ پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی ست قیل و قالِ زَغَن و بانگ شباهنگ یکی ست دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می...
-
مادام بوواری
پنجشنبه 28 آبان 1394 03:22
بایستی بدانیم ثبات و راستی بستگی به محلی دارد که در آن عرضه میشود. ولیکن دروغ برای او به صورت نیاز مسلم٬ جنون٬ لذت و تفنن درآمده بود! و در این میان تحقیری که از احساس ضعف خود به او دست میداد به بغض و کینهای مبدل میشد که شهوترانیها آن را تعدیل میکرد... "گوستاو فلوبر"
-
چون شوم خاکِ رهش دامن بیفشاند ز من
پنجشنبه 28 آبان 1394 02:27
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود کام بستانم از او یا داد بستاند ز من گر چو شمعش پیش میرم بر غمم...
-
با که باید گفت این حال عجیب
دوشنبه 25 آبان 1394 03:17
گفت دانایی که گرگی خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر هر که گرگش را در اندازد به خاک رفته رفته می شود انسان پاک وآن که با گرگش مدارا می کند خلق و خوی گرگ پیدا می کند در جوانی جان گرگت را بگیر وای اگر این گرگ گردد با تو پیر روز پیری، گر که باشی هم چو شیر ناتوانی در مصاف گرگ پیر مردمان گر یکدگر را می درند گرگ هاشان رهنما...
-
از خواب می پرم، از خواب می پری
دوشنبه 25 آبان 1394 03:10
از خواب ها پرید، از گریه ی شدید اما کسی نبود... اما کسی ندید... از خواب می پرم، از گریه ی زیاد از یک پرنده که خود را به باد داد از خواب می پری از لمس دست هاش و گریه می کنی زیر ِ پتو یواش از خواب می پرم می ترسم از خودم دیوانه بودم و دیوانه تر شدم از خواب می پری سرشار خواهشی سردرد داری و سیگار می کشی از خواب می پرم از...
-
نه بسته ام به کس دل
دوشنبه 25 آبان 1394 02:55
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من گر از قفس گریزم، کجا روم کجا من کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج، رها رها رها من ز من هرآنکه او دور، چو دل به سینه نزدیک به من هر آنکه نزدیک، از او جدا جدا من نه چشم دل به سویی نه باده در...
-
مهر رفت و ماه آبان نیز آرامم نکرد
جمعه 22 آبان 1394 03:26
کفر می گویم که ایمان نیز آرامم نکرد گریه های زیر باران نیز آرامم نکرد خواب می بینم که دنیا با توشکل دیگری ست خواب صادق یا پریشان نیز آرامم نکرد دل که می گیرد نمی گوید کجا باید گریست گریه کردن در خیابان نیز آرامم نکرد توی تونل نعره خواهم زد، خدایا با توام جیغ های در اتوبان نیز آرامم نکرد منتظر بودم که شاید، شعر آمد سر...
-
هیچ کس مرا دوست ندارد
جمعه 22 آبان 1394 03:04
هیچ کس مرا دوست ندارد هیچ کس به من توجه نمی کند هیچ کس برایم هلو و گلابی نمی خرد هیچ کس به من شیرینی و نوشابه نمی دهد هیچ کس به شوخی های من نمی خندد هیچ کس موقع دعوا به من کمک نمی کند حتی، هیچ کس دلش برایم تنگ نمی شود! هیچ کس برایم گریه نمی کند هیچ کس نمی داند که من چه بچه ی خوبی هستم اگر کسی از من بپرسد که، بهترین...
-
این دغل دوستان که میبینی
یکشنبه 3 آبان 1394 00:54
این دغل دوستان که میبینی مگسانند دور شیرینی تا حطامی که هست مینوشند همچو زنبور بر تو میجوشند باز وقتی که ده خراب شود کیسه چون کاسهٔ رباب شود ترک صحبت کنند و دلداری معرفت خود نبود پنداری بار دیگر که بخت باز آید کامرانی ز در فراز آید دوغبایی بپز که از چپ و راست در وی افتند چون مگس در ماست راست خواهی سگان بازارند...
-
Archive - Fuck You
شنبه 18 مهر 1394 05:59
شعر و آهنگ Fuck You از Archive There's a look on your face I would like to knock out See the sin in your grin and the shape of your mouth All I want is to see you in terrible pain Though we won't ever meet I remember your name یه نگاهی تو صورتته که دلم میخواد له و لَوَردش کنم گناهو توی پوزخند و شکل دهنت میبینم تنها...
-
در بین عکس های تکی بودن
شنبه 11 مهر 1394 23:46
در بین عکس های تکی بودن دنبال خنده ی الکی بودن پیغام های قایمکی بودن در کفش های پشت دری، عطسه حالم بد است و فکر بکن خوبم در شیشه های خالی مشروبم دیوار را به عکس تو میکوبم تا بلکه از سرم بپری، خنده در آرزوی عشق هدر بردن از هرچه صبر و حوصله سر بردن با قفل سینه بند تو ور رفتن زجرآوری، شکنجه گری، غصه داغ بهشت روی دلم...
-
بیرون این خانه
چهارشنبه 8 مهر 1394 20:43
بیرون این خانه این سنگهایی که به پایم می گیرند و رفتن را درد آورتر می کنند همان هایی اند که سرت به آن ها خواهد خورد... "مهدیه لطیفی"
-
انسان های توخالی
چهارشنبه 8 مهر 1394 20:37
ما انسان های توخالی هستیم... انسان هایی با ظاهرهای پُر تکیه می زنیم به هم با ادراک پُر شده ی پوشالیمان! آرام و بیهوده اند صدای خشکیده ی مان آنگاه که نجوا می کنیم با یکدیگر چون نسیمی لای علفزار خشک یا چون گام های موشی روی شیشه ی شکسته ی سردابه ی خشکیده ی مان شکل دادنی بدون شکل سایه دار کردنی بدون رنگ فلج شدنی اجباری...
-
دندان به جگر بگذار ته مانده ی من مانده
یکشنبه 5 مهر 1394 03:22
هرچیز به جز اسمت از حافظه ام تُف شد تا حال مرا دیدند سیگار تعارف شد گیجی نخ اول خون سرفه ی آخر شد خودکار غزل رو کرد لب زهر مکرر شد گیجی نخ دوم بستر به زبان آمد هر بالش هرجایی یک دسته کبوتر شد گیجی نخ سوم دلشور برش میداشت کوتاهی هر سیگار با عمر برابر شد گیجی نخ بعدی در آینه چین افتاد رویی که کنارم بود هذیان مصور شد در...
-
متعهد به کاکتوس بودن
یکشنبه 5 مهر 1394 03:16
به تکیلا قسم، به طعمِ نمک به دریده شدن به ضربِ کتک به در این عصرِ خیر، شَر بودن در دلِ صد کرور خر بودن به همین زندهبادِ بادِ هوا به صدایت از آنورِ دنیا به هوادارهای هوراکِش به زمان و زمانهی جاکش به شبِ اضطراب و بیخوابی پرسه در فیسبوکِ قلابی به در خانهی شکسته شده به همین چشمهای بسته شده به کِشان بردنم به نامعلوم...
-
سکوت فلسفه در باتلاق پایین شهر
یکشنبه 29 شهریور 1394 23:23
سکوت فلسفه در باتلاق پایین شهر و استخاره ی پای چلاق پایین شهر و دانه دانه ی تسبیح حاجی استبداد تمام قرن به دوش الاغ پایین شهر نفس نفس زدن زورگیر در بن بست و کیف حاوی درمان مادرش در دست و دزدهای یقه بسته در تلویزیون که شب مطابق نص صریح قرآن است... طلوع حلقه ی داری به گردن خورشید و قطره های خشونت که بر جهان پاشید و چشم...
-
گناه کار شهر تولدو
شنبه 28 شهریور 1394 18:33
[ماریا اوگوستین را میشناخت. نقلش را بهکرات از پدر و مادر شنیده بود. هم به عنوان پرحرارتترین شکارچی جادوگران، هم بهنام مصنف کتابی علمی که درآن ضمن لعن زنان از مردان هم به سبب تولدشان از بطن زن ابراز نفرت کرده در محاسن عشـق بهمسیح داد سخن دادهاست. اما ماریا بارها با خود فکر کرده...
-
Uaral - Acidal
شنبه 28 شهریور 1394 00:41
شعر و آهنگ Acidal از Uaral Me murió un poema florecido de inviernos Lo abrigué entre surcos de acequias من چون شعری مرده بودم زمستان از راه رسیده بود و من میان آب راهه ها پناه گرفته بودم ahí, entre rocío y silencios Me murío un poema puro de tristeza desprovisto de sueńos آنجا، میان شبنم و سکوت من چون شعری مرده بودم...
-
آن که به جستجوی آزادیست
جمعه 27 شهریور 1394 23:48
در اطراف خانه ی من آن کس که به دیوار فکر می کند، آزاد است آن کس که به پنجره، غمگین و آن که به جستجوی آزادیست، میان چهار دیوار، نشسته، می ایستد، چند قدم راه می رود نشسته، می ایستد، چند قدم راه می رود، نشسته، می ایستد، چند قدم راه می رود، نشسته، می ایستد، چند قدم راه می رود، نشسته، می ایستد، چند قدم راه می رود، نشسته،...
-
گریه کردیم... دو تا شعله ی خاموش شده
جمعه 27 شهریور 1394 23:41
گریه کردیم... دو تا شعله ی خاموش شده گریه کردیم... دو آهنگ فراموش شده پر کشیدیدم، بدون پرِ زخمی با هم عشق بازیِ دوتا کفتر زخمی با هم مرگ پشت سرمان بود، نمی دانستیم بوسه ی آخرمان بود، نمی دانستیم زندگی حسرت یک شادی معمولی بود زندگی چرخش تنهایی و بی پولی بود زخم، سهم تنمان بود، نمی ترسیدیم زندگی دشمنمان بود، نمی ترسیدیم...